زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت علی
حالا که نیست مادر من هست دخترت حـتـی حسیـن هم به فـدای تو و سـرت از مسجد مـدیـنـه که خـیری نـدیـده ای یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت دل شـوره ام شبـیـه هـراس مدینه است رنـگ کـبــود پر شده در دیــدۀ تَــرت آیا زمان رفـتـن تو سوی مــادر است؟ خیلی به یاد فـاطـمـه ای، روز آخــرت چه ضربه ای زدند که ای کاش میزدند آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد چه ضربه ای زدند که افـتـاد پـیـکـرت خون از بدن کنار زدن عادت من است آن روز خون سینه و حالا سحـر سرت |